يکي از اختلافات مسلمانان در احکام عبادي، حکم مسح يا شستن پا در وضو است. ريشه اين اختلاف پردامنه را بايد در تفاوت روايات جست وجو کرد، اما ترديدي نيست که قرآن بهترين داور در نزاع ميان روايات است و آيه وضو در سوره مائده ـ حتي بنابر قرائتهاي گوناگون آن ـ بر حکم مسح پا دلالتي روشن دارد. از اين رو جمع کثيري از عالمان اهل سنّت با پذيرش دلالت صريح قرآن به توجيه ضعيف فتاواي برخي از فقيهان خويش پرداخته‏اند. پس دلالت روشن قرآن کريم، همراه با روايات فراوان اهل سنّت که از وجوب مسح پا حکايت مي‏کند، به ضميمه فتاواي گروه فراواني از صحابه و تابعين براين حقيقت، و در نهايت، روايات روشن اهل بيت پيامبر(ع) در باره کيفيت وضوي آن حضرت، ترديدي در رجحان قول به وجوب مسح پا در وضو باقي نمي‏گذارد.

آيه وضو از محکمات

مسلمانان به پيروي از قرآن کريم اتفاق نظر دارند که نماز، بدون طهارت، صحيح نيست و طهارت مطلوب براي نماز، وضو، غسل و تيمّم است. خداوند، سرّ تکليف انسانها را به طهارت قبل از نماز، بيان کرده است: «ما يريد اللّه ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ليُطهّرکم» [خداوند نمي‏خواهد مشکلي براي شما ايجاد کند، بلکه مي‏خواهد شما را پاک سازد].
چنان که از ظاهر کتاب و سنّت برمي‏آيد، وضو در تشريع اسلامي از اهميت بالايي برخوردار است؛ پيامبر اکرم(ص) فرمود: «لاصلاة إلاّ بطهور»؛ [نماز بدون طهارت صحيح نيست] و در جاي ديگر فرمود: «الوضوء شطر الإيمان»؛ [وضو جزء ايمان است].
حال که جايگاه وضو در تشريع اسلامي چنين است، بر هر مسلماني واجب است که از اجزا، شرايط، نواقض و مبطلات آن، که کتب فقهي عهده دار بيان آنها هستند، آگاه شود.
آنچه در اين مقاله بر آن تکيه مي‏کنيم، تبيين يکي از مسائل وضو است که فقها در باره آن اختلاف نظر دارند؛ يعني حکم مسح يا شستن پاها.
خداوند در قرآن به هنگام بيان وجوب وضو و کيفيت آن مي‏فرمايد:
«يَا أيهَا الّذين آمنوا إِذا قمتم إلي الصلاة فَاغسِلوا وجوهَکم و أَيديَکُم إِلي المرافق و امسحوا بروءوسکم و أرجلکم إلي الکعبين و إن کنتم جُنُباً فَاطّهّروا وإن کنتم مرضي أو علي سفر أو جاء أحد منکم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمّموا صعيداً طيّباً فامسحوا بوجوهکم و أيديکُم منه ما يريد اللّهُ ليجعل عليکم من حرجٍ و لکن يريد ليطهّرکم و ليتمّ نعمته عليکم لعلّکم تشکرون»؛[اي کساني که ايمان آورده‏ايد! هنگامي که به نماز مي‏ايستيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا برآمدگي جلو پا مسح کنيد و اگر جنب باشيد، غسل کنيد و اگر بيمار يا مسافر باشيد، يا يکي از شما قضاي حاجت کرده، يا با زنان تماس گرفته (آميزش جنسي کرده‏ايد) و آب نيابيد، با خاک پاکي تيمّم کنيد و از آن، بر صورت و دستها بکشيد. خداوند نمي‏خواهد مشکلي براي شما ايجاد کند، بلکه مي‏خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام کند، شايد شکر او را به جاي آوريد].
اين آيه يکي از آيات الاحکام است که از آنها احکام شرعي عملي که افعال مکلّفان را در امور مربوط به زندگي دنيا و دينيشان تنظيم مي‏کند، استنباط مي‏شود. اين گونه آيات، دلالت و تعابير آشکار و روشني دارد؛ زيرا مخاطب اين آيات، مردمان با ايماني هستند که مايلند رفتار خويش را طبق آيات قرآني انجام دهند. از اين رو اين آيات، از آيات مربوط به توحيد و معارف عقلي، بويژه مسائل مربوط به مبدأ و معاد که ديدگان انديشمندان متبحر را به خود جلب مي‏کند، متفاوت است. انسان اگر در اين آيات و نظاير آنها که مبيّن وظايف مسلمانان است، مانند آياتي که وجوب اقامه نماز در اوقات پنج گانه را بيان مي‏کند، تأمّل کند، درمي‏يابد اين گونه آيات که همه موءمنان را مورد خطاب قرار مي‏دهد تا وظايف آنان را به هنگام اقامه نماز ترسيم کند، از تعابير محکم و دلالت روشني برخوردار است.
اين گونه خطابها بايد از هر گونه پيچيدگي و ابهام، تقديم و تأخير و تقدير کلمه يا جمله‏اي عاري باشد تا عموم مسلمانان در هر سطحي که هستند، اعمّ از عالمي که به دقايق قواعد عربي آشناست و غير عالم، از مضمون آن آگاه شوند. بنابراين هر کس آيه مزبور را به گونه‏اي ديگر تفسير کند، از جايگاه آن بي خبر است؛ همچنان که اگر کسي تلاش کند آن را در پرتو فتاواي فقهي فقها تفسير کند، از راه درستي وارد نشده است.
جبرئيل امين اين آيه را بر قلب رسول اکرم (ص) نازل کرد و او آن را براي موءمنان تلاوت نمود و موءمنان به روشني و بدون هيچ گونه ترديد و ابهام و غموضي، وظيفه خود را در مقابل آن دريافتند. تنها در دوره پيدايش اجتهادات و تضارب آرا غموض و پيچيدگي در آن ايجاد شد.
بنابراين کسي که اين آيه مبارک را با دقت بخواند، با قلب و زبان خود اعتراف مي‏کند: بار خدايا منزّهي تو! چه فصيح و بليغ است کلام تو. آنچه قبل از نماز بر هر فرد مسلماني واجب و لازم است، آشکار و بيان کردي، چرا که در آغاز فرمودي: «يَا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلي الصّلاة»؛ [اي کساني که ايمان آورده‏ايد هنگامي که به نماز مي‏ايستيد.] آن گاه در تبيين کيفيت وظيفه ما هنگام نماز، اين دو امر را بيان فرمودي:
الف) «فاغسلوا وجوهکم و أيديکم إلي المرافق»؛ [صورت و دستها را تا آرنج بشوييد].
ب) «وامسحوا بروءوسکم و أرجلکم إلي الکعبين»؛[و سرها و پاها را تا برآمدگي پا مسح کنيد].
منزهي تو! هيچ اجمال و ابهامي را در سخن و بيانت ننهادي و با توضيح اين فريضه و بيان جزئيات آن، باب اختلاف و انحراف را بستي.
بارالها، منزهي تو! اگر کتاب عزيز تو حافظ و نگهبان ديگر کتب آسماني است، پس به يقين حافظ و نگهبان روايات رسيده از پيامبر اکرم (ص) نيز مي‏باشد، همچنان که فرمودي: «وانزلنا إليک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بين يديه من الکتاب و مهيمناً عليه»؛[و اين کتاب را به حق بر تو نازل کرديم، در حالي که کتب پيشين را تصديق مي‏کند و حافظ و نگهبان آنهاست]، در برخي از روايات به شستن پاها امر شده و در برخي ديگر به مسح آنها. پس با روايات متناقضي که از شخصيتي روايت شده که جز وحي را بازگو نمي‏کند و در سخنانش تناقضي يافت نمي‏شود، چه کنيم؟
خدايا، منزهي تو! براي ما راهي نيست جز اينکه به آنچه کتاب عزيز و قرآن مجيد تو ندا داده است، تمسّک کنيم. قرآن واقعيت اين فريضه را در طي دو جمله بيان مي‏کند که وضو از دو شستن تشکيل شده است:
«فَاغسلوا وجوهکم و اَيديکم إلي المرافق»؛[صورت و دستها را تا آرنج بشوييد] همچنان که از دو مسح تشکيل شده است: «فامسحوا بروءوسکم و أرجلکم إلي الکعبين»؛ [سر و پاها را تا برآمدگي جلوي پا مسح کنيد]. «أفغير اللّه أبتغي حکماً و هو الذي أنزل إليکم الکتاب مفصّلاً»؛[با اين حال؛ آيا غير از خدا را به داوري طلبم؟ در حالي که کتاب آسماني را که همه چيز در آن آمده، به سوي شما فرستاده است].

آغاز اختلاف
مسلمانان قبل از حکومت خليفه سوم، در مسئله وضو اتفاق نظر داشته، در مورد مسح پاها يا شستن آن، اختلاف نظر بارزي نداشتند، اما از رواياتي که از عثمان در بيان کيفيت وضو نقل شده، استفاده مي‏شود، آغاز اختلاف در اين زمينه در دوره خلافت اين خليفه آغاز شده است. مسلم در صحيحش برخي از اين اخبار را نقل مي‏کند و ما اينک به ذکر آنها مي‏پردازيم:
1. مسلم از حمران، يکي از موالي عثمان، نقل کرده است: براي عثمان بن عفّان مقداري آب براي وضو آوردم و او وضو گرفت. آن گاه گفت: گروهي از مردم از رسول خدا (ص) احاديثي نقل مي‏کنند که نمي‏دانم چيست. آگاه باشيد من ديدم که رسول خدا (ص) مثل من وضو گرفت. سپس گفت: هرکس چنين وضو بگيرد، همه گناهان گذشته‏اش بخشوده مي‏شود و نماز و راه رفتنش تا مسجد، نافله محسوب مي‏شود.
2. مسلم از ابي انس روايت کرده است: عثمان به آرامي وضو گرفت، آن گاه گفت: آيا نمي‏خواهيد کيفيت وضوي رسول خدا (ص) را به شما نشان دهم؟ سپس هر بخش از اجزاي وضو را سه بار انجام داد.
قتيبه در روايتش افزوده است که سفيان گفت: ابو نضر از ابي انس نقل کرده است که در اين هنگام نزد عثمان جمعي از اصحاب رسول خدا (ص) حضور داشتند.
روايات ديگري در بيان کيفيت وضوي رسول خدا (ص) به نقل از عثمان وجود دارد که مسلم آنها را ذکر نکرده است، اما ديگران آورده‏اند. تمامي آنها اشاره دارند که اختلاف نظر در زمينه کيفيت وضوي پيامبر اکرم(ص) در دوره خلافت عثمان روي داده است. اما اينکه سبب اختلاف چه بوده است، در ادامه به بيان آن خواهيم پرداخت.
قرآن، تنها مرجع و حافظ به هنگام اختلاف روايات است. قرآن بر ديگر کتب آسماني، اشراف دارد و معيار حق و باطل آنهاست. آنچه در کتب آسماني وجود دارد، چنانچه با قرآن مخالفت نداشته باشد، اخذ مي‏شود؛ و گرنه بايد آن را ردّ کرد. بنابراين وقتي جايگاه قرآن نسبت به ديگر کتب آسماني چنين است، جايگاه آن نسبت به رواياتي که از پيامبر اکرم (ص) نقل شده نيز چنين است؛ يعني قرآن بر آنها اشراف دارد و چنانچه روايتي (در صورت صحت سند) با آن مخالفت نداشته باشد، اخذ مي‏شود؛ و گرنه پذيرفته نمي‏شود.
البته معناي سخن اين نيست که بايد سنّت را از شريعت حذف و به قرآن اکتفا کرد؛ بلکه سنّت؛ يعني رواياتي که از پيامبر اکرم (ص) نقل شده است، چنانچه با سند قطعي مسلمانان (قرآن) در تضاد نباشد، پس از قرآن، دومين حجّت مسلمانان است.
بنابراين اگر قرآن در زمينه مسح يا شستن، حکمي داشته باشد، اخباري که بر خلاف آن حکم باشند، چه ارزشي دارند؟ البته اگر امکان جمع بين قرآن و اخبار وجود داشته باشد، مثلاً «اخباري که در اين باب وارد شده، مربوط به دوره‏اي خاص بوده، آن گاه قرآن آنها را نسخ کرده است» اين کار را مي‏کنيم. اما اگر امکان جمع وجود نداشته باشد، بايد آن روايات را به کنار نهاد.
فخر رازي مي‏گويد: «پيامبر (ص) فرموده است: اگر حديثي براي شما نقل شد، آن را بر کتاب خدا عرضه کنيد، چنانچه با آن موافق بود، آن را قبول کنيد؛ و گرنه آن را رد کنيد».

سوره مائده، آخرين سوره نازل شده
به طور قطع مائده آخرين سوره‏اي است که بر پيامبر اکرم (ص) نازل شده است و در آن آيه منسوخي وجود ندارد. احمد بن حنبل در مسند، ابو عبيد در فضائل، نحاس در ناسخ، نسائي، ابن منذر، حاکم و ابن مردويه در کتبشان و بيهقي در سنن خويش از جبير بن نفير نقل کرده‏اند:
حج به جاي آوردم، آن گاه بر عايشه واردشدم. به من گفت: اي جبير، مائده مي‏خواني؟ گفتم: بله، گفت: مائده آخرين سوره‏اي است که نازل شده است. بنابراين آنچه را که در اين سوره حلال يافتيد، حلال است و آنچه را در آن حرام يافتيد، حرام بدانيد.
ابو عبيد از ضمرة بن حبيب و عطية بن قيس نقل کرده است:
رسول خدا(ص) فرمود: مائده از نظر نزول، آخرين سوره از سوره‏هاي قرآن است. پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام شماريد.
فريابي و ابوعبيد و عبد بن حميد و ابن منذر و ابوالشيخ از ابي‏ميسره نقل کرده‏اند:
در سوره مائده هجده فريضه است که در هيچ يک از سوره‏هاي قرآني نيست و آيه منسوخي در آن وجود ندارد و يکي از آيات اين سوره، آيه «و إذا قمتم إلي الصلاة فاغسِلوا.» است.
ابو داود و نحاس در الناسخ از ابي ميسره عمروبن شرحبيل نقل کرده‏اند:
«از سوره مائده آيه‏اي نسخ شده است».
عبدبن حميد مي‏گويد: «به حسن گفتم: آيا از سوره مائده چيزي نسخ شده است؟ گفت: نه».10
همه اين روايات نشان مي‏دهد که مائده آخرين سوره‏اي است که نازل شده، بنابراين چاره‏اي جز عمل طبق آيات آن وجود ندارد و هيچ آيه‏اي از آن نسخ نشده است.
روايات بسياري از امامان عليهم السلام وجود دارد که نشان مي‏دهد مائده آخرين سوره‏اي است که نازل شده و آيه‏اي از آن نسخ نشده است.
محمد بن مسعود عياشي سمرقندي با سند خود از امام علي (ع)نقل کرده است:
برخي آيات قرآن با برخي آيات ديگر نسخ مي‏شود و اينکه کدام آيه، آخرين آيه است، بايد آن را از فرمايش رسول خدا (ص) به دست آورد. آخرين سوره‏اي که بر حضرت نازل شد، سوره مائده است که قبل از خودش را نسخ کرد و چيزي آن را نسخ نکرد.
شيخ طوسي با سند خود از امام صادق و امام باقر(ع)و آن دو از اميرالموءمنين علي(ع)نقل کرده‏اند که در طي حديثي طولاني فرموده است:
قرآن حکم مسح روي کفشها را نسخ کرده است. همانا سوره مائده [که در آن به مسح بر پاها امر شده] دو ماه قبل از رحلت پيامبر (ص) نازل شده است.»
با توجه به مطالب گذشته، روايات مخالف با قرآن را بايد بر منسوخ بودنشان به واسطه قرآن، حمل کرد و يا بايد آنها را به کنار نهاد.

ريشه اختلاف
حال که دانسته شد آغاز اختلاف در زمينه مسح يا شستن پاها در دوره خلافت خليفه سوم بوده است، اينک اين پرسش مطرح مي‏شود که چه چيزي سبب شد حدود بيست سال پس از رحلت رسول اکرم (ص) در اين زمينه اختلاف ايجاد شود؟
در پاسخ به اين پرسش احتمالاتي وجود دارد که آنها را ذکر مي‏کنيم:

عامل نحوي در کلمه «أرجلکم»
آيه وضو تنها دليل محکمي است که بر وجوب وضو و کيفيت آن دلالت دارد. اين آيه، به روشني بيان مي‏کند که وظيفه نمازگزار قبل از نماز چيست. مقتضاي حال اين است که اين آيه از نشانه‏هاي آشکار و دلالت محکمي برخوردار بوده و هيچ گونه اجمال و ابهامي نداشته باشد. خداوند سبحان در اين آيه مي‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا إذا قمتم إلي الصلاة، فاغسلوا وجوهکم و أيديکم إلي المرافق، وامسحوا بروءوسکم و أرجلکم إلي الکعبين».
اينکه آيا در وضو بايد پاها را شست يا آنها را مسح کرد، به تشخيص عاملي که در کلمه «أرجلکم» عمل کرده است، بستگي دارد. توضيح اين که در آيه مبارک دو عامل و دو فعل وجود دارد که در ابتدا به نظر مي‏رسد هر يک بتواند عامل نحوي کلمه «أرجلکم» باشد. اما بحث در اين است که ذوق عربي کدام يک را عامل اين کلمه مي‏داند؟ آن دو عامل: «فاغسلوا» و «وامسحوا» است. اگر بگوييم عامل نحويِ «أرجلکم» «فاغسلوا» است، شستن پاها واجب مي‏شود، اما اگر بگوييم عامل، «امسحوا» است، مسح پاها واجب مي‏شود. بنابراين ملاک وجوب مسح يا غسل، در گرو تعيين عامل کلمه «أرجلکم» است.
بدون شک با قطع نظر از هر گونه پيش داوري و عمل متداول بين مسلمانان، دقت در آيه شريفه، عامل دوم را اثبات مي‏کند؛ يعني «فامسحوا» عامل «أرجلکم» است، نه «فاغسلوا» که دورتر است. به عبارت ديگر، «أرجلکم» عطف بر کلمه نزديک‏تر، يعني «روءوسکم» است، نه عطف بر کلمه دورتر که «وجوهکم» باشد. اين مطلب را با مثالي توضيح مي‏دهيم:
اگر بشنويم که کسي مي‏گويد: «اُحبُّ زيداً و عمرواً و مررتُ بخالدٍ و بکر» و اِعراب نصب يا جرِّ بَکْر را ظاهر نکند، در اين صورت مي‏گوييم بکر بر خالد عطف است و عامل نحوي آن، فعل دوم يعني «مررتُ» است و عطف بر «عمرو» نيست تا عامل نحوي آن فعل نخست يعني «أُحبُّ» باشد.
علماي ادبيات عرب گفته‏اند اصل اين است که کلمه بر کلمه‏اي که نزديک تر است عطف شود و عدول از اين اصل نيازمند وجود قرينه‏اي در کلام است؛ و گرنه موجب مي‏شود مراد واقعي متکلّم فهميده نشود؛ مثلاً وقتي رئيس به خادم خود مي‏گويد: «اکرم زيداً و عمرواً و أضرِب بکراً و خالداً» خادم بين اين دو جمله تفاوت مي‏گذارد و مي‏فهمد عمرواً بر زيداً و خالداً بر بکراً عطف است و احتمال ديگري به خاطرش خطور نمي‏کند.
فخر رازي در اين زمينه مي‏گويد:
مي‏تواند عامل نصب در کلمه «أرجلکم»، جمله «وامسحوا» باشد و مي‏تواند فعل «فاغسلوا» باشد. اما هر گاه در باره يک معمول، دو عامل وجود داشته باشد، اِعمال عامل نزديک تر اولويت دارد. بنابراين واجب است عامل نصب در کلمه «أرجلکم»، جمله «وامسحوا» باشد. با توجه به اين توضيحات، کلمه «أرجلکم» منصوب بوده، در نتيجه مسح پاها واجب است.
حال که چنين است و خروج از قواعد ادبي در مثالهاي عرفي جايز نيست، پس در باره کلام خداوند رعايت اين قاعده سزاوارتر است.
بنابراين اگر آيه وضو به يک عرب اصيل که خود را از تعصّبات مذهبي رها کرده باشد، عرضه شده، از او در باره دلالت آيه سوءال شود، پاسخ خواهد داد: اعضايي وجود دارد که بايد آنها را به هنگام وضو شست که صورت و دستهاست؛ اعضايي هم وجود دارد که بايد آنها را مسح کرد که سر و پاهاست. او براساس قواعد ادبيات عرب، ترديدي به خود راه نمي‏دهد که عامل نحوي در «روءوسکم» و «أرجلکم» يک چيز است؛ يعني «فامسحوا» و هرگز به ذهنش خطور نمي‏کند که بين «روءوسکم» و «أرجلکم» از اين جهت تفاوتي قائل شود؛ به اين صورت که عامل «روءوسکم» جمله «فامسحوا» باشد و عامل «أرجلکم» جمله «فاغسلوا».
هر گاه دلالت آيه بر مسح يا شستن پاها روشن باشد، به چيز ديگري نياز نداريم. رواياتي که موافق دلالت آيه است بر مضمون آن تأکيد مي‏کند و رواياتي که مخالف آن است، بايد به نحوي توجيه شود و بهترين راه اين است که بگوييم به واسطه آيه فوق نسخ شده است.

دو گونه قرائت و دلالت آيه بر مسح پاها
از نظر ما اختلاف قُرّاء در کلمه «أرجلکم» که گروهي آن را با نصب خوانده‏اند و گروهي ديگر با جرّ، در دلالت آيه بر وجوب مسح تأثيري نمي‏گذارد. توضيح اينکه نافع و ابن عامر و عاصم (البته بنا بر روايت حفص از او) «أرجلکم» را به نصب قرائت کرده‏اند و اين، قرائت معروفي است که قرآنهاي متداول مطابق آن است.
ابن کثير، حمزه، ابو عمرو و عاصم (البته به روايت ابي بکر از او) آن کلمه را به جرّ قرائت کرده‏اند.
به اعتقاد ما هر دو قرائت ياد شده، بدون اينکه ترديدي وجود داشته باشد، بر قول به وجوب مسح، منطبق است؛ زيرا قرائت جرّ قوي‏ترين شاهد است بر اينکه کلمه «أرجلکم» بر کلمه «بروءوسکم» عطف شده است، زيرا دليلي براي قرائت جرّ جز اينکه به کلمه «بروءوسکم» عطف شده باشد، وجود ندارد. در اين صورت بدون شک، پاها را بايد مسح کرد. دليل قرائت نصب اين است که اين کلمه بر محل «بروءوسکم» که به دليل مفعول بودن، منصوب است، عطف شده است. عطف بر محلّ يک کلمه، در زبان عربي متداول است و مواردي از اين قبيل در قرآن کريم وجود دارد.
اما خداوند در قرآن، فرموده است: «ان اللّه بريء من المشرکين و رسولُه» که قرائت کلمه «رسولُه» به ضمّ، قرائتي معروف و متداول است و دليلي براي رفع آن جز اينکه عطف بر محل اسم إنّ، يعني لفظ جلاله در عبارت «إنّ اللّه» باشد، وجود ندارد؛ زيرا «اللّه» مبتداست.
اما در کتب عربي عطف بر محلّ، در موارد زيادي آمده است؛ به طوري که ابن هشام براي اين مسئله باب خاصي تنظيم کرده و شرايط آن را بيان نموده است. در اشعار عربي نيز نمونه عطف بر محل، بسيار است؛ براي مثال شاعر گفته است:
معاوي انّنا بشر فاسجح فلسنا بالجبال ولاَ الحديدا
در اين شعر کلمه منصوب «الحديدا» بر محل «الجبال» عطف شده است؛ زيرا «بالجبال» خبر «ليس» است.
از آنچه گذشت اين نتيجه به دست مي‏آيد که اختلاف قرائت در کلمه «أرجلکم» تأثيري در تعيّن وجوب مسح ندارد. اين دو قرائت را بنابر قولي که شستن پاها را واجب مي‏داند، بررسي خواهيم کرد.
از طرف ديگر گروهي از علماي نامدار اهل سنّت تصريح کرده‏اند که آيه فوق بر وجوب مسح دلالت دارد. اينان گفته‏اند کلمه «أرجلکم» بر عامل نزديک تر عطف شده است، نه بر عامل دورتر؛ يعني عاملي که در کلمه «أرجلکم» اثر کرده، «فامسحوا» است، نه غير آن. اينک سخنان برخي از آنها را ذکر مي‏کنيم:
1. ابن حزم گفته است:
اما ديدگاه ما در باره پاها اين است که قرآن مسح را واجب کرده است. خداوند فرموده است: «و امسحوا بروءوسکم و أرجلکم». کلمه «أرجلکم»را چه مجرور بخوانيم و چه مفتوح، در هر صورت بر «روءوس» عطف شده است؛ يعني اگر مجرور بخوانيم، بر لفظ «روءوس» عطف شده و اگرمنصوب بخوانيم، بر محلّ «روءوس» عطف شده است و غير اين جايز نيست.
2. فخر رازي گفته است:
مقتضاي مجرور خواندن کلمه «أرجلکم» اين است که بر «روءوس» عطف شده باشد. در اين صورت، پاها را بايد همچون سر، مسح کرد. اما در صورت قرائت نصب، علما گفته‏اند که مسح واجب است؛ زيرا کلمه «بروءوسکم» در جمله «وامسحوا بروءوسکم» در محل نصب است، اما ظاهراً به وسيله «باء» مجرور شده است. بنابراين اگر «أرجلکم» بر «روءوسکم» عطف شده باشد، مي‏توان آن را بنابر عطف بودن بر محلّ «روءوسکم» منصوب خواند و مي‏توان آن را بنابر عطف بودن بر ظاهر «روءوسکم» مجرور خواند. اين کلام، نظر مشهور نحويان است.
3. شيخ سندي حنفي پس از بيان اعتقاد جزمي خود بر اينکه ظاهر قرآن [وجوب] مسح پاهاست، مي‏گويد:
ظاهر قرآن مسح را مي‏رساند؛ زيرا ظاهر آن قرائت جرّ است و قرائت نصب در صورتي است که بر محل عطف کنيم.
به نظر مي‏رسد همين مقدار از نقل آراي صاحب نظران اهل سنّت، در بيان اين حقيقت که هر دو قرائت، بدون هيچ گونه ترديدي تنها بر مسح منطبق است و آن را تأييد مي‏کند، کافي باشد.
شستن پاها با توجه به قرائت نصب و جرّ
گذشت که اختلاف قرائت در کلمه «أرجلکم»، در اعتقاد به مسح پاها تأثيري ندارد. به عبارت ديگر، نصب کلمه «أرجلکم» و هم جرّ آن، عقيده وجوب مسح را تأييد مي‏کند. عامل کلمه «أرجلکم» جمله «فامسحوا» است و کلمه «أرجلکم» بر لفظ يا محلّ «بروءوسکم» عطف شده است.
اما سخن در امکان انطباق اعتقاد به شستن پاها بر اين دو قرائت معروف و ميزان هماهنگي آن با قواعد عربي است. طي اين بحث، روشن خواهيم ساخت که اسناد شستن پاها به آيه، نقض آشکار قواعد عربي است.

شستن پاها با توجه به قرائت نصب
اگر قائل شويم که آيه وضو بر شستن پاها دلالت دارد، به ناچار بايد عامل نصب کلمه «أرجلکم» جمله «فاغسلوا» باشد و کلمه «أرجلکم» بر «وجوهکم» عطف شده باشد. لازمه اين کلام آن است که بين معطوف، يعني «أرجلکم» و معطوفء عليه، يعني «وجوهکم» جمله‏اي که به اين دو کلمه ربطي ندارد، يعني «و امسحوا بروءوسکم»، فاصله شده باشد؛ در حالي که نبايد حتي يک کلمه بي ربط بين «معطوف» و «معطوفء عليه» فاصله اندازد، چه رسد به يک جمله بي ربط. در کلام عرب فصيح شنيده نشده که کسي بگويد: «ضربت زيداً و مررت ببکرٍ و عمرواً» که کلمه «عمرواً» بر «زيداً» عطف شده باشد.
ابن حزم گفته است:
عطف کلمه «أرجلکم» بر کلمه «وجوهکم» جايز نيست؛ زيرا درست نيست که بين «معطوف» و «معطوفء عليه» يک جمله استينافي قرار گيرد.
ابوحيان گفته است:
صحت اين اعتقاد که قرائت نصب در «أرجلکم» به دليل عطف بودن آن بر «وجوهکم» است، بعيد مي‏نمايد؛ زيرا در اين صورت بين دو کلمه که به هم عطف شده‏اند، جمله‏اي انشايي (يعني وامسحوا بروءوسکم) فاصله مي‏افتد.
شيخ حلبي در تفسير آيه وضو گفته است:
نصب کلمه «أرجلکم» بنابر عطف شدن آن بر محلّ است و جرّ آن بنابر عطف شدن آن بر لفظ و نصب آن بنابر عطف شدن بر کلمه «وجوهکم» جايز نيست؛ زيرا در اين صورت بين «معطوف» و «معطوفء عليه» جمله‏اي بيگانه که «وامسحوا بروءوسکم» باشد، فاصله مي‏افتد؛ در حالي که اصل اين است که بين آن دو حتي يک کلمه فاصله نيندازد، چه رسد به يک جمله. و در کلمات عرب فصيح شنيده نشده کسي بگويد: «ضربت زيداً و مررت ببکر و عمرواً» که عمرواً بر زيداً عطف شده باشد.
شيخ سندي گفته است:
توجيه قرائت نصب کلمه «أرجلکم» به عطف بودن آن بر محل کلمه «روءوسکم» به صواب نزديک تر است؛ زيرا عطف به محل، شايع است. همچنين در اين توجيه مشکل فاصله افتادن بين معطوف و معطوفء عليه با يک جمله بيگانه وجود ندارد. بنابراين ظهور قرآن در مسح است.
سخنان ديگري هم از اديبان و مفسّران وجود دارد که تصريح مي‏کند قرائت نصب و برداشت وجوب شستن پاها از آيه، متوقف بر اين است که مرتکب نقض يک قاعده نحوي شويم و ميان معطوف و معطوفء عليه با يک جمله بيگانه فاصله بيندازيم.