پند های آیت الله جوادی آملی 12
|
از امام صادق (ع ) نقل شده است كه آن حضرت فرمودند: زمانى كه خداى را خواندم و دعايم مستجاب شد؛ اما حاجتم را فراموش كردم ؛ زيرا همين كه خدا دعاى بنده اش را اجابت فرمود و به او اقبال نمود، نعمت هاى ابدى اش باشد و البته اين را نمى توانند درك كنند مگر عارفان بالله و محبان عامل برگزيدگان خاص الهى . (258) |
251- ياد خدا در هر حال
|
خداوند سبحان مى فرمايد: فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا الله قياما و قعودا و على جنوبكم ؛ (259) و چون نماز را به پايان برديد، خدا را ايستاده و يا نشسته و يا به پهلو خوابيده ياد كنيد. |
252- تو را به جايگاه رفيع مى رساندم
|
ابو بصير گفت : امام صادق عليه السلام فرمود: كسى سوره اى از قرآن را فراموش كرده است (يعنى آن را ضايع كرده است و ترك گفته است ) قرآن در صورت نيكو و درجه بلندى در بهشت براى او تمثل مى يابد و چون آن مثال را ديد بدو مى گويد: تو كيستى بدين خوبى ؟ كاش براى من بودى . آن صورت ، يعنى همان مثال ، در جواب مى فرمايد: آيا مرا نمى شناسى ؟ من فلان سوره ام . اگر مرا فراموش نمى كردى ، تو را به اين مقام رفيع مى رساندم . (260) |
253- اخلاق عارف
|
شيخ الرئيس در مقام عرفان مى گويد: عارف ، خوشرو، و خندان و متبسم است و از روى تواضع به كوچك تر، همان طور احترام مى كند كه به بزرگ تر، و از ديدن افراد گمنام ، همان قدر خوشحال مى شود كه از ديدن افراد نامدار؛ چگونه شاد نباشد و به وجد نيايد در حالى كه به حق و همه چيز به اين سبب كه خداوند را در آن مى بيند شادمان است ، و چگونه براى او همگان يكسان نباشند، در حالى كه همه نزد او اهل رحمت اند كه مشغول باطل اند. تا آن جا كه مى گويد: عارف ، شجاع است و چگونه شجاع نباشند در حالى كه او از مرگ هراسى ندارد، و بخشنده است و چگونه بخشنده نباشد در حالى كه از محبت باطل بركنار است ، و او حقد و كينه ها را فراموش مى كند و چگونه چنين نكند در حالى كه ذكرش مشغول به حق است . (261) |
254- توبه در آخرين لحظات
|
معاوية بن وهب گفته است : به سوى مكه رهسپار بوديم كه پيرمردى متاءله و متعبد ما را همراهى مى كرد. ليكن او بر مذهب ما اطلاعى نداشت و (به مذهب اهل جماعت ) نماز را در سفر تمام مى خواند. برادر زاده اش كه شيعه بود، او را در اين سفر همراهى مى كرد. از قضا پيرمرد بيمار شد. برادر زاده اش را گفتم : اگر مذهب شيعه را بر عمويت عرضه بدارى ، اميد است كه او (از عقاب الهى ) رهايى يابد! همراهان ، همگى گفتند: اين پيرمرد را به حال خود واگذاريد؛ چه او بر همان حالى كه هست نيكوست . ليك ، برادر زاده طاقت نياورد و او را گفت : اى عمو! همه مدرم جز اندكى ، پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از دين خدا خارج شدند. همچنانكه بايد از رسول صلى الله عليه و آله و سلم اطاعت و پيروى مى كرديم ، بايستى از على بن ابى طالب عليه السلام نيز اطاعت و پيروى كنيم ، او و اطاعت از او پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، حق است . پيرمرد، نفسى كشيد و فرياد برآورد: من آن چه را تو گفتى باور كردم . و سپس ، جانش از بدن خارج شد. پس از آن ، خدمت ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلام مشرف گشتيم . على بن سرى ، ماجرا را براى حضرت نقل كرد. ابو عبدالله عليه السلام فرمود: آن مرد، اهل بهشت است . على بن سرى عرض كرد: او جز در همان وقت ، بر چيزى از مذهب شيعه آگاهى نداشت ! امام فرمود: پس جز اين ، از او چه مى خواهيد؟! به خدا سوگند كه او به بهشت رفته است . (262) |
255- پشيمانى در لحظه مشاهده مرگ
|
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است : از امام صادق عليه السلام از اين كلام خداى تعالى ! پرسش شد كه : كسى كه با اعمال زشت ، تمام عمر اشتغال ورزد تا آن گاه كه مشاهده مرگ كند، در آن هنگام پشيمان شود و گويد: اكنون توبه كردم ، توبه اش پذيرفته نيست ؟ امام در پاسخ فرمود: (يعنى ) هنگامى كه امر آخرت را به چشم بيند. |
256- فوايد نماز در مكان مخصوص
|
در جوامع روائيه درباره نمازهاى واجب و مستحب مروى است كه فرايض را در يك محل مخصوص و معين منزل بخوانيد؛ يعنى براى خود مصلاى خاصى براى اداى فرايض قرار دهيد. و در وقت احتضار شما را در آنجا گذارند كه موجب تخفيف شدايد و غمرات موت است ؛ ولى نوافل را در اماكن متعدده بخوانيد كه براى شما شاهد باشند. شايد اختصاص فرايض به صورت اولى براى كثرت احتجاج محتضر در آن هنگام بدان باشد كه بيش از شهود، وى را به كار آيد. فتدبر! (263) |
257- آموزش قرآن در قبر
|
و فى الكافى باسناده الى حفص ، عن مويس بن جعفر عليه السلام ؛ يا حفص ! من مات من شيعتنا و لم يحسن القرآن علم فى قبره ليرفع الله به من درجته . در كافى سند به حفص مى رساند و حفص گويد: امام موسى بن جعفر عليها السلام به من فرمود: اى حفص ! هر كه از پيروان ما بميرد و قرآن را خوب ياد نداشته باشد، در قبرش بدو آموزش دهند تا خداوند به اين وسيله پايه اش را بالا برد. (264) |
258- بردن شفاعت از دنيا
|
انسان بايد بداند كه شفاعت را بايد از اين جا با خود ببرد و آن قدر كه با انسان كامل ؛ يعنى امام عصرش عجل الله تعالى فرجه الشريف سنخيت دارد به همان اندازه از شفاعت بهره مند است و با قرآن و عترت پيوسته است ، پس هم قرآن شفيع است و هم عترت و ممكن است كه شخص شفيعى هم شفيع جمعى شود، عاقل را اشاره كافى است ! (265) |
259- پناه بردن
|
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در شگفتم براى كسى كه از چهار چيز بيم دارد، چگونه به چهار چيز پناه نمى برد: در شگفتم براى كسى كه ترس بر او غلبه كرده ، چگونه به ذكر حسبنا الله و نعم الوكيل پناه نمى برد؛ زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر ياد شده فرمود: پس آن كسانى كه به عزم جهاد خارج گشتند و تخويف شياطين در آنها اثر نكرد و به ذكر فوق تمسك جستند) همراه با نعمتى از جانب خداوند (عافيت ) و چيزى زايد بر آن (سود در تجارت ) باز گشتند و هيچ گونه بدى به آنان نرسيد. و در شگفتم براى كسى كه اندوهگين است ، چگونه به ذكر لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين پناه نمى برد؛ زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود: پس ما (يونس را در اثر تمسك به ذكر ياد شده ) از اندوه نجات داديم و همين گونه مؤ منين را نجات مى بخشيم . و در شگفتم براى كسى كه مورد مكر و حيله واقع شده ، چگونه به ذكر اءفوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد پناه نمى برد؛ زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود: پس خداوند (موسى را در اثر ذكر ياد شده ) از شر و مكر فرعونيان مصون داشت . و در شگفتم براى كسى كه طالب دنيا و زيبايى هاى دنياست ، چگونه به ذكر ما شاء الله لا قوة الا بالله پناه نمى برد؛ زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل بعد از ذكر ياد شده (از زبان مردى كه فاقد نعمت هاى دنيوى بود، خطاب به مردى كه از آن نعمت ها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، كمتر از خود مى دانى پس اميد است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد... (266) |
260- مشاهده خداوند قبل از قيامت
|
ابو بصير مى گويد كه به حضرت امام صادق عليه السلام گفتم : در مورد خداى تعالى آگاهم كن كه آيا مؤ منان روز قيامت او را مى بينند؟ فرمود: آرى ، و پيش از روز قيامت هم ديده اند. گفتم : كى ؟ فرمود: وقتى كه به آنها گفت : اءلست بربكم ؟ قالوا بلى ؛ آيا من پروردگارتان نيستم ؟ گفتند آرى ، هستى . (267) بعد از مدتى ساكت شد و آن گاه فرمود: مؤ منان در دنيا، پيش از روز قيامت هم مى بينند؛ آيا تو همين الان او را نمى بينى ؟ ابو بصير مى گويد: گفتم : فدايت شوم ! اين حديث را از جانب شما نقل بكنم ؟ فرمود: نه ، زيرا اگر آن را بگويى ، جاهل به معنايى كه تو قابل هستى ، آن را انكار مى كند و بعد اين را تشبيه و كفر به حساب مى آورد، و منظور رؤ يت با چشم نيست ؛ خدا بزرگ تر از چيزى است كه مشبهان و ملحدان وصف مى كنند. (268) |
261- خزائن الهى
|
زهرى گفت : از امام سجاد عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: آيات قرآن خزينه ها هستند، پس هر خزينه را گشوده اى ، سزاوار است كه در آن نظر كنى . (269) |
262- در روز گناه مكن
|
شخصى نزد سلمان فارسى آمد گفت : اى ابا عبدالله ! من توان آن ندارم كه در شب نماز به جاى آورم . سلمان گفت : در روز گناه مكن ! (270) |
263- آثار قرآن و قيامت
|
امام صادق عليه السلام فرمود: در ديوان ها در روز قيامت سه اند: يكى ديوانى كه در او نعمت هاست ، ديگر ديوانى كه در آن حسنات است ، پس ديوان نعمت ها و حسنات را در مقابل يكديگر قرار مى دهند كه ديوان نعم تمام حسنات را فرا مى گيرد و در خود فرو مى برد، و ديوان سيئات مى ماند. پس فرزند مؤ من آدم براى حساب خوانده مى شود. آنگاه قرآن در فراروى او در نيكوترين صورتى پيش مى آيد و مى گويد: اى رب من ! من قرآنم و اين بنده مؤ من توست كه خود را به تلاوت من رنج مى داد، و شب را در مدتى دراز به ترتيل در قرائت من مى گذرانيد، و درگاه تهجد (شب نمازى و شب زنده دارى ) از چشمان او اشك جارى مى شد؛ پس او را خشنود گردان ، چنانكه مرا خشنود گردانيد. امام فرمود: در آنگاه خداوند عزيز جبار مى فرمايد: بنده من ! يمينت را (دست راستترا) باز كن ، پس آن را از رضوان خداى عزيز جبار پر مى كند؛ وشمال او را (دست چپ او را) از رحمت خدا پر مى كند. سپس به او گفته مى شود: اين بهشتبراى تو مباح است ، بخوان (قرآن را) و بالا برو؛ پس چون آيه اى را قرائت كرد، درجهاى بالا مى رود. |
264- وضو نور است
|
(271) اى دوست ! بدان كه ، وضو نور است و دوام در طهارت ، تو را به عالم قدس ارتقا دهد. |
265- ياد خداوند
|
خداوند سبحان مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا # و سبحوه بكرة و اصيلا # هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤ منين رحيما ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد. و هر بامداد و شبانگاه تسبيحش گوييد. اوست كه خود و فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاريكى به روشنى برند؛ زيرا خداوند با مؤ منان مهربان است . (272) |
266- در گردنه ماندن حمار شيخ
|
ابن خلكان در شرح حال ابو على جبايى گويد كه : ابوالحسن اشعرى با استادش ابو على جبايى مناظره اى دارد كه علما آن را نقل كرده اند و آن اين است كه ابوالحسن اشعرى از وى پرسيد: چه مى گوييد درباره سه برادر كه يكى مؤ من و نيكوكار و پرهيزگار بود و مرد، و دومى كافر و فاسق و شقى بود و مرد، و سومى كودك خردسال كه در همان كودكى بمرد؟ اين سه تن چگونه است ؟ جبايى در جواب گفت : زاهد در درجات است ، و كافر در دركات است ، و صغير از اهل سلامت است . سپس اشعرى گفت : اگر صغير بخواهد به سوى درجات زاهد برود آيا! او اذن داده مى شود؟ جبايى گفت : نه ، زيرا به او مى گويند: برادرت به سبب طاعات كثيرش به اين درجات رسيد و تو را آن طاعات نبود. اشعرى گفت : صغير مى گويد: خدايا! تقصير من نبود؛ زيرا تو مرا باقى نگذاشتى و مرا قدرت بر طاعت ندارى . جبايى در جواب گفت : بارى جل و على مى گويد: من مى دانستم اگر تو باقى مى ماندى گناه مى كردى و مستحق عذاب اليم مى شدى ، لذا رعايت مصلحت تو كردم . اشعرى گفت : برادر كافر مى گويد: يا اله العالمين ! همچنان كه حال برادر صغير مرا مى دانستى ، به حال من نيز دانا بودى ، چرا مصلحت او را رعايت كردى و مصلحت مرا رعايت نكردى ؟ جبايى در جواب اشعرى بدو گفت : تو ديوانه اى ! اشعرى بدو گفت : نه ، من ديوانه نيستم ؛ بلكه حمار شيخ در گردنه بماند! سپس از جبايى منقطع شد و ترك مذهب وى كرد و اعتراضات بسيار بر گفته هايش داشت ، به طورى كه وحشت بزرگى در ميان شان پديد آمد. (273) |
267- خداشناسى على (ع )
|
امام باقر عليه السلام از جدش امير مؤ منان نقل مى فرمايد كه : مردى برخاست و گفت : اى امير مؤ منان ! با چه چيز خدايت را شناختى ؟ فرمود: با شكسته شدن عزم ها و همت ها؛ چون تصميم به انجام كارى گرفتم ، مانع شد و چون عزم كردم پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دريافتم كه مدبر، كسى است جز من . مرد گفت : چه باعث شد شكر نعمت هاى او را به جاى آورى ؟ حضرت عليه السلام فرمود: به بلايا نگريستم كه خداوند، آن ها را از من دور نمود و غير مرا دچار آن ساخت ؛ از اين رو دريافتم كه او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شكرش را بر خود لازم دانستم . مرد پرسيد: چرا لقايش را دوست دارى ؟ فرمود: چون دريافتم كه براى من دين فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش را برگزيده ؛ دانستم كه مرا گرامى داشته و فراموشم نكرده است . پس مشتاق لقايش شدم . (274) |
268- محب واقعى
|
امام صادق عليه السلام فرمود: از جمله سخنان خداوند با حضرت موسى عليه السلام اين بود كه خطاب به او فرمود:: اى پسر عمران ! دروغ گوست كسى كه بگويد: مرا دوست دارد؛ ولى چون شب فرا رسد، در خواب باشد؟! آيا محب ، مايل نيست كه با محبوبش خلوت كند؟! اى پسر عمران ! من دوستانم را مى شناسم ، وقتى فرا رسد، ديده آنان ، از قلب شان متحول شود و عقوبتم برابر چشمان شان مجسم گردد. از روى مشاهده مرا خطاب نمايند و از روى حضور با من تكلم كنند. اى پسر عمران ! از قلبت مرا خشوع ده و از بدنت خضوع و از چشمت ، در ظلمات شب ، اشك ! مرا بخوان كه قريب و مجيبم خواهى يافت ! (275) |
269- عبور از دريا به وسيله بسم الله
|
جناب ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف اصول كافى از امام صادق عليه السلام روايت فرموده است كه : شخصى همراه حضرت عيسى عليه السلام بود تا به دريا رسيدند و با حضرت بر روى آب راه مى رفتند و از دريا مى گذشتند. اين جانى است كه بر آب تصرف مى كند، اين همان جا است كه مرده را زنده مى كند، و ابراء اكمه و ابرص مى نمايد، و جان هاى مرده را زنده مى كند و حيات مى دهد، و هر كسى كه به تعليم معارف حقه ، نفوس را احياء مى كند عيسوى مشرب است . آن شخص ديد كه بر روى آب مثل زمين هموار عبور مى كنند، در عين عبور به اين فكر افتاد كه حضرت چه مى گويد و چه مى كند كه بر روى دريا اين گونه راه مى روند، ديد حضرت مى گويد: بسم الله ، از روى عجب به اين گمان افتاد، كه اگر خودش از تبعيت كامل بيرون آيد و مستقلا بسم الله بگويد، مانند حضرت مى تواند بر آب بگذرد، از كامل ، بريدن همان و غرق شدن همان ، استغاثه به حضرت ، روح الله نمود آن جناب نجاتش داد. (276) |
270- قرآن ، عرفان ، برهان
|
الهى ! قرآن و انسان و عرفان و برهان يكى اند و از هم جدايى ندارند، حسن را تاءحد جمعى ده ! (277) |